پارت دویست و سی و دوم :

هلش دادم و یک قدم عقب رفتم.
- این اراجیف چیه سر هم می‌کنی؟ من ازت بیزارم.
سر تکان داد و آهسته گفت:
- می‌فهمم مجبوری تظاهر کنی. نگران هیچی نباش. من خونه گرفتم، قرارداد مغازه رو هم بستم. همه‌چی روبه‌راهه. همین الان می‌برمت. دیگه لازم نیست بترسی. ایرج کجاست؟ باید قبل از رفتن حالیش کنم حق نداره توی زندگی ما دخالت کنه.
مبهوت نگاهش کردم. انگار اصلاً نمی‌فهمید چه می‌گویم. وقتی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۶۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا

    10

    ایول تابان 😃

    ۲ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    🥰❤️

    ۲ ماه پیش
  • ساناز

    00

    🤎❤️💜💙🩵💚🧡💛

    ۲ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    ❤️❤️

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه

    10

    واااای ... افرین تابان لایک👍

    ۲ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    😍😍

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.